محل تبلیغات شما

چون طفل که از خوردن داروست پریشان
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

ابرو به هم آورده و گیسو زده بر هم
چون ابر که بر گنبد مینوست پریشان

مجموعه ی ناچیز من آشفته ی او باد
آن کس که وجودم همه از اوست پریشان

دست و دل من بر سر این سلسله لرزید
در جنگل گیسوی تو آهوست پریشان

آرامش دریای مرا ریخته بر هم
ماهی که پری خوست.پری روست.پری شان

با حوصله ی تنگ و دل سنگ چه سازم؟
با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

می‌توانی مگر ای عشق به دادم نرسی

با دوست پریشانم و بی دوست پریشان

چه براني، چه بخواني

دوست ,پریشانم ,ی ,بی ,پری ,دل ,پریشانم و ,و بی ,دوست پریشانم ,بی دوست ,دوست پریشان

مشخصات

تبلیغات

محل تبلیغات شما

آخرین ارسال ها

برترین جستجو ها

آخرین جستجو ها

حجاب مظهر زیبایی دفتر شعرها و ترانه های من